مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج25 ؛ ص425.............................................يكى از دوستان ما كه مرد نكته سنجى است، يك تعبير بسيار لطيف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشين دودى. مىگفتيم منطق ماشيندودى چيست؟ مىگفت من يك درسى را از قديم آموختهام و
جامعه را روى منطق ماشين دودى مىشناسم.وقتى بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظيم بود و آن زمان قطار راهآهن به صورت امروز نبود و فقط همين قطار تهران- شاهعبدالعظيم بود. من مىديدم كه قطار وقتى در ايستگاه ايستاده بچهها دورش جمع مىشوند و آن را تماشا مىكنند و به زبان حال مىگويند ببين چه موجود عجيبى است! معلوم بود كه يك احترام و عظمتى براى آن قائل هستند. تا قطار ايستاده بود با يك نظر تعظيم و تكريم و احترام و اعجاب به آن نگاه مىكردند. كمكم ساعت حركت قطار مىرسيد و قطار راه مىافتاد. همينكه راه مىافتاد بچهها مىدويدند، سنگ برمىداشتند و قطار را موردمجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج25، ص: 426حمله قرار مىدادند. من تعجب مىكردم كه اگر به اين قطار بايد سنگ زد چرا وقتى كه ايستاده يك ريگ كوچك هم به آن نمىزنند، و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود اعجابِ بيشتر در وقتى است كه حركت مىكند.اين معمّا برايم بود تا وقتى كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. ديدم اين قانون كلى زندگى ما ايرانيان است كه هركسى و هر چيزى تا وقتى كه ساكن است مورد احترام است. تا ساكت است مورد تعظيم و تبجيل است، اما همينكه به راه افتاد و يك قدم برداشت نه تنها كسى كمكش نمىكند بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب مىشود.اين
نشانه يك جامعه مرده است، ولى يك جامعه زنده فقط براى كسانى احترام قائل است كه متكلّم هستند نه ساكت، متحرّكند نه ساكن، باخبرترند نه بىخبرتر.پس اينها ع عقل و محبت...
ادامه مطلبما را در سایت عقل و محبت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4rezadarini8 بازدید : 131 تاريخ : جمعه 20 خرداد 1401 ساعت: 6:53